محل تبلیغات شما



آب ویژگی عجیبی داره. اگه تشنه باشی و مقاومت کنی، تشنه تر و تشنه تر میشی و وقتی یه جرعه آب مینوشی، دوست داری بازم بنوشی و در لحظه اول، اصلا انگار هیچ وقت سیراب نخواهی شد.

و وقتی بیش از حد آب مینوشی، آب رو در گلوی خودت احساس میکنی، باز هم دوست داری بنوشی ولی اون موقع دیگه مقاومت کردن راحت تره.

سعی کردم با این مثال، تحلیلی رو در رابطه با هیجاناتی که پا به بعضی افراد میده در ادامه نوشته داشته باشم.


کف پا آناتومی (؟) خیلی خاصی داره. وقتی به روی سینه خودت یا اصطلاحا دمر بخوابی و زانوهاتو خم کنی، طوری که بتونی کف پاهاتو ببنی، یکی از پاهاتو باریک تر، با قوس بیشتر میبینی و اون یکی پهن تر با قوس نسبتا کمتر به نظر میرسه.

و اگه سرتو برگردونی و از اون طرف نگاه کنی، شکل پاها بر عکس میشه. ینی اگه از سمت راست به کف پاهات نگاه کنی، پای راستت باریکتر به نظر میرسه و اگه از سمت چپت به کف پاهات نگاه کنی، پای چپت باریکتر به نظر میرسه.

من بعضی وقتا تو این حالت به پاهام نگاه میکنم، تو این حالت دست کشیدن به قوس پا یه حس خوبی به آدم میده.

البته تو این مورد بخصوص فکر کنم به هرکسی حس خوبی بده، ولی کنجکاوم کسی غیر از منم هست که حس خوبش بیشتر از یه حس خوب معمولی باشه؟ خب همین الان امتحان کن. 

و اگه کس دیگه اینکارو بکنه چطور؟ برای من که غیر قابل تصوره، چون تاحالا تجربه نکردم.


یادمه مدرسه که میرفتیم یه عکس میذاشتن جلومون و میگفتن در رابطه با این عکس مثلا ده خط بنویسید 

حالا منم صرفا جهت سرگرمی، باتوجه به عکس پروفایل وبلاگ یه داستان ساختگی نوشتم.

البته شما موقع خوندن داستان میتونین شخصیتای داستان رو هرطور که مایلید تصور کنید، زن، مرد، پیر، جوون، کوتاه، بلند، سفید، سیاه، ایرانی، خارجی. توی متن داستان هم سعی کردم جزئیات خاصی راجع به شخصیتا مطرح نکنم.

داستان در رابطه با دوتا مسافره که به مدت چند ساعت توی یه تاکسی خطی بین شهری نشستن. در آغاز داستان از زبان شخصیت اوله ولی در میانه از زبان شخصیت دوم ادامه پیدا می کنه.

در قسمت نظرات بنویسید که دوست داشتید جای کدوم یکی از سه شخص داخل داستان می بودید. اینم صرفا میخواستم رو گوگل نره، پسورد گذاشتم، همون پسورد قبلی. داستان در ادامه نوشته:


خاطره ارسالی 2 از آرین

کلاس چهارم میز آخر میشستم، سر کلاس کفش هامو دراورده بودم و پامو روی کفش هام گذاشته بودم.

اتفاقا جوراب پام بود و معلم در حال درس دادن بود. با پا هام کفش هامو جلو و عقب می کشیدم. حوصلم سر رفته بود و جورابامو دراوردم و گذاشتم داخل کفشم.

بفل دستیم شروع کرد به خندیدن و هرچی بهش علامت می دادم باز می خندید.

معلم متوجه شد و گفت: ته کلاس چه خبره؟؟

هول شدم و کفش هامو پام کردم، ولی پام توش نمی رفت، نگو جورابام توش بود!


تصمیم گرفتم یه بخش جدید به وبلاگ تحت عنوان "رازهای من" اضافه کنم.

خودم در حالت کلی دوست ندارم در این موارد با کسی حرفی بزنم، ولی اینجا هم ناشناسم هم ممکنه این مسائل برای بعضی از مخاطبان وبلاگ جالب باشه.

ضمنا دوست دارم نظراتتون در این موارد رو هم بخونم. اگر تمایل ندارین نظرتون در قسمت نظرات نمایش داده بشه، به صورت خصوصی بفرستید.

پسورد ادامه نوشته هم، همون پسورد قبلیه


کلاس پنجم ابتدایی بودم. یه روز خانم معلم اعصاب درست و حسابی نداشت و به بچه ها هی گیر میداد.

دید یکی از بچه ها ناخنای دستش بلنده و کروکثیفه.

یهو گفت: همه دستاتونو جفت کنین و بذارین رو میز.

بعد معلم تو کلاس قدم میزد و دونه دونه ناخونا رو چک می کرد. از نیمکتای دم در شروع کرد، من دم پنجره ردیف اول بودم.

دو سه تا از بچه هارو که ناخوناشون بلند بود کشید بیرون و گفت وایسید پای تخته.

منم اون روز یه کم ناخنام بلند بود، هی کشیدمشون به گوشه نیمکت، یکی از ناخونامم بدجوری داغون شد.

رسید به من و از من رد شد و چیزی نگفت، منم خیالم راحت شد.

بعد رفت سراغ اون چندتایی که ناخوناشون بلند بود. یه خط کش مسخره چوبی داشت، از کمدش آورد بیرون و یکی یه دونه کف هر دستشون زد. بعد گفت برن بشینن.

انگار که هنوز حرصشو کامل خالی نکرده بود. اسم سه چهارتا از همکلاسیا رو خوند و گفت: کفشاتونو دربیارین.

اونا هم کفشاشونو بلافاصله دراوردن.

بعد یخرده مکث کرد، گفت: جوراباتونو دربیارین.

اونا اولش جوراباشونو درنیاوردن و به بقیه نگاه میکردن که معلم از جاش پاشد و همشون بلافاصله جفت جوراباشونو دراوردن.

معلم رفت بالا سر یکیشون، گفت: پاهاتو که من اینجوری نمیتونم ببینم، بذارشون رو میز.

بنده خدا هم پاهاشو گذاشت رو میز و کف پا هاش معلوم شد. منم که حسابی ترسیده بودم نکنه به منم گیر بده کفش و جورابامو دربیارم و پاهامو بذارم رو میز. 

ناخنای پاشونو دید، درحد گیر دادن بهشون نبود. بعد گفت: از امروز حواساتونو جمع کنیین ممکنه ناخنای پاتونم ببینم.

نمی دونم قصدش چی بود ولی الان بعد این همه سال که فکر میکنم، انگار داشت آزمایش میکرد واکنش بچه ها نسبت به دراوردن جوراباشون چیه.

شاید اهداف دیگه ای هم داشته ولی اون زمان نمی تونسته اجراشون کنه.

نظر شما چیه؟


کلاس سوم ابتدایی بودم و معلممون یه خانم بود. همیشه کفش پاشنه دار می پوشید و پاچه شلوارش هم خیلی بلند بود.

یه روز یکی از بچه ها روپوش نپوشیده بود و ناظم براش مورد ثبت کرده بود. برای معلم ناله میکرد که روپوشش خیس بود و رو طناب بود و .

معلم هم خواست بهش دلداری بده، گفت وقتی لباس فرم نپوشیدی، زیپ کاپشنتو تا ته بکش بالا که معلوم نشه نپوشیدی.

بعد تو یه حرکت غافلگیرانه پاچه های شلوارشو کشید بالا، جوراب پاش نبود، بعد گفت من الان بدون جوراب که اومدم مدرسه، شلوار پاچه بلند می پوشم که معلوم نشه (احتمالا قانونا ایراد داشته بی جوراب بیاد محل کار).

همه بچه ها هم که مات و مبهوت مونده بودن، چند ثانیه ای به پاهای بیجورابش زل زدن، بعد پاچه های شلوارشو انداخت!

تا اون موقع توجهی به این که خانم معلم جوراب می پوشید یا نه نداشتم، ولی بعد از اون هرروز زیر چشمی نیگاه میکردم ببینم که با جوراب اومده یا بی جوراب!

یکی دو روزی هم دیدم بی جوراب اومده بود.


خاطره ارسالی از آریا زن عموی من رفته بود دکتر قلب منشی میخواست ازش نوار قلب بگیره بهش گفته بود لباسات رو بده بالا ،اشیای فی مثل ساعت و انگشتر و النگو رو دربیار و جورابات رو هم دربیار. زن عمو همه کارا رو کرده بود و روی تخت خوابیده بود ولی یادش رفته بود جوراباش رو دربیاره که خود منشی زحمت کشیده بود و جوراب زن عمو رو درآورده بود و گذاشته بود روی صندلی ،میگفت دفعه بعد که رفته بودم برای چکاپ تابستون بود و با صندل و بی جوراب بودم و نیازی به درآوردن جوراب
خاطره ارسالی از آریا دختر خاله من که 27 سالش هست برام تعریف میکرد که مشکل خار پاشنه داشت. رفته بود یه دکتر که مرد بود. موقع معاینه کف پا ش، دکتر بهش گفته بود جورابت رو دربیار. دختر خاله من هم جوراب شیشه ای مشکی ساق کوتاه پوشیده بود روی تخت خوابیده بود و جوراب پای راستش رو دراورده بود. بعد دکتر پاش رو معاینه کرده بود بعدش خود دکتر جوراب پای چپ دختر خاله ام رو هم دراورده بود تا اون یکی پاش رو هم معاینه کنه.

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها